به عشقت نفس می کشم
سلام دخترم سلام درد وبلات به جونم آتنا جون تو عشق مامانی هر چه زمان بیشتر می گذره بیشتر باور می کنم که خدا تو رو مونس تنهاییهام کرده عاشقانه دوست دارم من به خاطر تو زنده ام ای بهانه ی بودنم بازم منم مادرت با کوله بار غمش آمده وتو خاطراتت تو نشسته وبرات از این روزهایی که هر ثانیه از اون هزار سال می گذره می گه تا اگه روزی خودش فراموش کرد خاطرات یادش بیاره چقدر بی کس مامان جون الان 15 روز دستم شکسته روز سه شنبه بابابا رفتیم دکتر و گفت هنوزخوب نشده و طرز گچ گرفتنم هم باید عوض بشه و گچ فایبر گلاس بشه تا جوش بخوره اعصابم داغونه نمی تونم تو رو بردارم حمام نمی تونم ببرمت آتنا جون حالم گر...
نویسنده :
مامان جون
13:41